ديروز: ميدوني چيه من همه وجودم شده فكر رفتن.يه لحظه هم نمي تونم تو اين خراب شده دَووم بيارم.آخه اينم شد كار...چقدر محيطش سرد و كسل كنندس آخه ...آره ديگه من تصميممو گرفتم ،كوتاه نميام كه نميام...دلم تنگ بشه؟؟ عمرا" ... من اصلا از اين جور آدما نيستم.هه هه ...پس چي خيال كردي...چه خبر از بقيه ؟...راست ميگي ؟...سرطان خون؟...تو 27سالگي؟...
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امروز: مهم اين نيست كه در كجا زندگي مي كنيم ...مهم اينه كه بلد باشيم از زندگيمون لذت ببريم...آدمي كه تو مملكت خودش نتونه برا 2 روز تعطيليش برنامه ريزي كنه،اونور دنيام كه باشه تعطيلات آخرِ هفته ميشينه جلو تلويزيون...
خانه دار درون نوشت
۷ سال قبل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر