و چقدر خوشحالم كه اين تعطيلات آخر هفته برف داشتيم و شكلات داغ...
با وجود تمام هوا سرد بودن ها قولمون رو زير پا نذاشتيم و باز هم جمعه صبح رفتيم كوه نوردي...
و البته بعدش زديم به جاده و يه جاي خلوت (نه خيلي خلوت ،فقط اونقدر كه مِلَت برف نديده برفاشو نخورده باشن)شروع كرديم به برف بازي و تو سر و كله هم زدن.
بعد هم يه آدم برفي درست كرديم كه اونقد خوش قيافه شده بود كه همه تو صف ايستاده بودن تا باهِش عكس يادگاري بگيرن.هر كسي هم شال گردنِ خودشو مينداخت دور گردنِ اون بي نوا كه مثلا بگه خودش درستش كرده هي هي هي...
بعد از ظهر هم رفتم به يك مجلس مثنوي خواني...معركه بود كيف كردم ...
يعني در كل آخر هفته خوبي بود ديگه...اميدوارم هفته خوبتري رو هم در پيش داشته باشم...
خانه دار درون نوشت
۶ سال قبل