آقاي x محترم
نمي دونم شما از اولش هم حرف منو نمي فهميديد يا اينكه تازگيها اين مسئله براتون پيش اومده.البته قطعا از همون اول اولا بوده يه جورايي اين مشكل نفهميده شدن حرف من توسط شما.هدف من از نوشتن اين نامه قطعا اين نبود كه مثلا شما به من بگيد:"حالا اين پنج تومني رو داشته باش تا بعد ببينم چي ميشه"
مي دونيد چرا بهتون گفتم ؟ آخه هميشه وقتي دارم از عصبانيت و خستگي و همه اين چيزا منفجر ميشم مامان بهم ميگه :"مادر، به خدا حوالشون كُن .اون دنيا و از اين حرفااا...."
بعد من با خودم مجسم مي كنم كه اون دنيا خدا نشسته داره به حرفاي من گوش ميده.حرفام كه تموم ميشه يه نيگا به شما ميكنه با عصبانيت، بعد شما بهش مي گي :"والله آقا من بي تقصيرم.نگفت آخه چيزي به من .من فكر مي كردم تيريپ فداكاري برداشته خوب"
بعد من هر چي بال بال مي زنم و از اين كارا...فايده نداره كه...شما يه دهن كجي به من مي كني و راه ميافتي سمت بهشت.
گفتم حالا محض احتياط يه تذكري داده باشم به شما.
راستي ... ميخوام برم سفر مي دونستيد؟نه خوب نمي دونستيد چون هنوز به شما نگفته كسي ...گفتم مثل اون دفعه كه فقط يه هفته قبلش خبر داده بودم بهتون نشه، يه وقت هول كنيد.فرصت براي برنامه ريزي داشته باشيد.آخه برنامه ها دارم براتون از اين به بعد...
با احترام:مامان
خانه دار درون نوشت
۷ سال قبل
۲ نظر:
الهي بگردم... آدماي خود خواه رو نبايد رعايت كرد... كار خوبي ميكني تذكر ميدي... درست ميشه ، هر چند سخت...
يادت باشه كه شونه هاتو بندازي بالا و سوت بزني... سركه هم يادت نره. (چشمك)
ممنون لاله جون از الهي... گفتنت .بهش نياز داشتم و دارم اين روزااااااااا...
ارسال یک نظر