حرفهايي براي گفتن...

۱۳۹۷ فروردین ۸, چهارشنبه

من يك جلبك چوب مغز هستم...

عنوان رو خونديد؟؟
اره من همونم
امروز داشتم پستهاي قبلي كه نوشته بودم رو ميخوندم... اين ادبيات رمز نگاري شده احمقانه اي كه نوشتم من...امان امان...خودم هم نميفهميدم منظورم چيه؟؟؟
آلزايمر؟؟؟ شايد
فراموشي متعمدانه ( منظورم عمدي هست)؟؟؟ ممكنه

خلاصه كه نفهميدم اون كه اس ام اس نميداد يا اون كه فلان حرف رو زده بود كي بود...حتا اينكه اون روز كوه رو با كيا رفتم يا اون سفر شمال و دريا و اين داستان ها با كدوم گروه از بچه ها بودم يادم نبود (خنده فراوان )
يعني اينطور ادم بي وفايي هستم در به ياد آوري آدمها...خدايا مرا چه مي شود...
خيلي خوبه ها... اميدوارم در سالهاي آينده هم يادم نمونه چه كسايي چه بلاهايي به سرم آوردن...

بعله....

هیچ نظری موجود نیست: